این فرمانده زن فهمید که یک لزبین در شرکت خود راه اندازی کرده است و به دختران چسبیده است و از خدمت آنها جلوگیری می کند. او از این واقعیت بسیار ناراحت بود و جوجه برای او مجازاتی در پی داشت. من او را مجبور کردم که یک صلیب بزرگ را از طریق جنگل به محل تمرین ، بکشاند ، جایی که او شخصاً شروع به انجام کارهای آموزشی کرد. او چمباتمه زد و خم شد ، بازوهایش را موج زد و با بیل بلند شده در دستان خود دوید ، مطبوعات را روی پشت خود چرخاند و زیر طناب ها خزید. هنگامی که یکی از دوستان شروع به حفاری سنگرها کرد ، رئیس او باید مطمئن شود که او قدرت بیشتری دختر سکسب برای مزخرفات مختلف ندارد. بنابراین ، او بند ، مجبور به انجام از و شروع به کاشت. لعنتی در پهلو ، با سرطان به وجد آمد و در پادگان فرسوده شد.