راحت نشسته در یک صندلی بزرگ چرمی در دفتر مدیر ، عوضی جوان لباس خود را بلند کرد و پاها را از هم جدا کرد ، و شورت های خود را بین پاهای خود نوازش کرد. او برخاست و لباس خود را باز کرد ، اما با شنیدن پله ها ، سعی کرد پشت سرش پنهان شود. اما استاد کنجکاو همه چیز را فهمید ، جامه قرمز و جوراب ساق بلند خود را روی رانهای باریک انداخت ، بسیار زخم خورد. او نشست و شکم را بوسید ، پشتش را به سمت او چرخاند و بلافاصله شروع به ورزیدن بچه های او کرد. او با سخت پوستان خم شد ، شورت خود را کنار گذاشت و کونیس را در حالت خفیف سرطان ایجاد کرد. او زیر کلاه خزید و زبانش را به زیر فشار داد و وقتی همه چیز بین پاهایش خیس شد ، وی پیشنهاد داد که به عضوی استاد بزرگ خود ، از طریق عضله سفت شود. من بالای سر خودم نشسته بودم ، سوار را به حالت سایتهای سکسب پوزوک کردم و وقتی که برای ارگاسم آماده شدم ، دانش آموز همه چیز را داخل دهانش مکید و امتحان گرفت.