آن مرد برای باج دادن عروس را به سرقت برد و با او شامپاین نوشید ، از او خواست که لباس خود را بلند کند و سوراخ خود را نشان دهد. معلوم شد که او فراموش کرد که لباس زیر شلوار خود را بپوشد ، و بیدمشک آنقدر آشفته بود که با روان کننده اش طغیان کرد. آن مرد زانو زد و با حرص خوردن کلیتوریس را در دهانش ، درپوش را روی انگشت وسط گذاشت. او به پاهایش بلند شد و او را مکید دیک خود ، هنگامی که شخص دیگری با کت و شلوار وارد اتاق شد و به او پیشنهاد شد که به او بپیوندد. عروس ملتهب طعمش را گرفت ، تند تند زد و یکباره دو خروس را مکید ، روی طرف او دراز کشید و پاهای خود را سایت های سکسب پهن کرد تا او را بی رحمانه پاره کند. آنها گربه را با سرطان کشیدند ، لباس را جدا کردند و بین آنها بستند و دو خروس را درون گربه قرار دادند. برخاستن روی پاهای او کمی تکان خورد و عوضی را روی صورتش به پایان رساند.