پس از مدرسه ، دختر به خانه آمد و حتی بدون آنکه پریشانی شود ، با شکم خود روی تخت دراز کشید تا مشق شب را در دفترچه بنویسد ، پاهای او را در هوا پشت سر خود آویزان کند. برای الاغش که از زیر دامن کوتاهش نگاه می کرد ، ناپدری او مدتها بود که تماشا کانال تلگرام سکسب می کرد ، مرد کنار تخت نشسته بود ، دختر را به سمت او کشید و در گوشش گفت که می خواهد او را لعنتی کند. او مرا بر روی لب ها بوسید ، او را روی عقب انداخت و دست خود را بین پاهایش گذاشت روی کلاه فویل ، همچنان به لمس لب هایش با زبان ادامه داد. او صورت خود را در سوراخ دفن کرد ، لب هایش را لیسید و کودک را به حالت خلبان 69 درآورد. او به سرعت روی پشت خود چرخید و چند فشار از بالا ایجاد کرد ، وضعیت او را تغییر داد ، وضعیت او را تغییر داد ، سرطان را روی برجستگی گذاشت ، به طرز ماهرانه ای پاره شد. او سوار شد و ارگاسم به واژن داد ، او قصد داشت به پایان برسد و برای ایستادن روی زانوهای من روی بچه ها آنها را در شهد غلیظ آغشته می کرد.