مهماندار برده خود را با آغوش آویزان کرد و به مدت یک ساعت او را در آن موقعیت رها کرد ، و هنگامی که بازگشت ، تازه آویزان شد و او تصمیم گرفت او را تشویق کند. او شلاق را در دست گرفت و شروع به قدم زدن در اطراف او کرد و ضربات گزنده ای به او زد ، و باعث شد که آن مرد نوسان کند ، ناله کند و با پاهای خود در هوا صحبت کند. اما به زودی او از این شغل خسته شد ، آن را حل کرد و بلافاصله آن را از دهان گرفت ، آن را روی زانوهایش گذاشت و دستور داد که چکمه هایش را لیس بزنید ، زبان را روی زبانش سوپر سکسب مالید و او را پاک کرد. او به من دستور داد كه روی معده دراز بكشم ، شروع به كفش كردن روی پشتش كرد و شروع به تمبر كردن در اطراف كرد و علائم قرمز را روی پشت خود گذاشت. سپس صورت خود را به صندلی که روی آن نشسته بود چرخاند و دسته دیگری از مشت را به او ریخت.