راضی ، مادام بعد از یک جلسه هنرمند آرایش به خانه آمد و به آینه رفت که خودش خودش را نشناخت. او موهای بلند خود را صاف کرد و فهمید که در بازتاب ، یک عوضی بالغ نمی بیند بلکه دختری است که ده سال از آن جوان تر است. بازیگوشانه روی تخت بالا رفت و شروع کرد به یاد آورد که چگونه او قبلاً خودش را نوازش کرده بود. او شکم خود را به پاهای خود پیچید ، روی بشکه ها دراز کشید و ران خود را بالای سرش بلند کرد. او سینه بند را پایین آورد و شروع به فشار دادن نوک سینه ها بین انگشتان مانند قیچی کرد. او شورت خود را جدا کرد و در حالی که در برابر سرطان ایستاده بود ، به سختی لبهای خود را از کانال سکسب در تلگرام جهات مختلف بیرون کشید ، کلیتوریس را نوازش کرد و به پشت افتاد. با انگشتانم در داخل بازی کردم و شیرین را از سوراخ لیسیدم.