چیک با دوست پسرش در یک جلسه گفتگوی وب رفت و او بلافاصله شروع به لبخند شیرین برای همه بچه هایی که برای او پیام می نوشتند. با هم در مورد رابطه خود صحبت کردند ، اما برقراری ارتباط جالب نبود ، برای این نبود که آنها در هوا بودند ، بنابراین به محض اینکه اولین نشانه روی آنها افتاد ، چشمانش در عوضی می درخشد و او به دوست پسرش کمک می داف سکسب کرد که بایستد. بالا ، شلوار خود را از دست خارج کرد ، از آنجا بیرون کشید ، خروس بزرگش سخت شروع به چرخیدن سر کرد ، آن را با یک زبان شیطانی لیس زد و با حرص خورد خورد. او روی زانوهایش نشست ، با لب هایم لقمه ای به من داد و دوباره با حرص خوردن شروع به سنگ زنی کرد و باعث شد شریک زندگی او شروع به تضعیف پاهای خود کند و او روی مدفوع نشست.