دختران هیچ کاری برای انجام دادن نداشتند. و آنها مجلات را در دست خود گرفتند تا عکسهای سکسب زمان را بکشند. اما عوضی که روی زمین دراز کشیده بود ، کم کم شروع به هیجان کرد و کنترل خود را از دست داد. دستانش را نوازش کرد. اما وقتی فهمید که این خواسته های او را برآورده نمی کند و توجه او را به دوستش جلب می کند ، تصمیم گرفت او را به عنوان شریک زندگی خود امتحان کند. او سبزه ای برای نوشیدن آورد ، مجبور شد یک لیوان شراب را به ته تخلیه کند و سپس با بوسه خود یک میان وعده به او داد. و آنقدر شور و شوق شروع به لیسیدن لب های خود کرد ، که فکر نمی کرد مقاومت کند. او را به زمین کشید ، روی تیغه های شانه قرار داد و صورت خود را بین پاهایش دفن کرد ، شروع به لیسیدن کلیت خود کرد و انگشت خود را درون سوراخ لمس کرد. و بعد او به سرطان مبتلا شد و لیس زد.