آن مرد راه حلی نداشت ، او و دختر واقعاً برای انجام عملیات به یک دوست به پول احتیاج داشتند و وی با یک تاجر آشنا تماس گرفت و از او خواست وام گرفت. او با جوجه به مطب آمد و مأمور گفت: اگر دختر به او لعنتی بدهد ، دیگر نیازی به دادن چیزی نخواهد داشت و حتی اگر شخص او هم از طرف طرف به فاک نگاه کند ، اهمیتی نمی دهد. بلند کردن یک تی شرت ، نوک سینه های کوچک را به کودک لیسید ، دست خود را بین پاهایش مالید و به سرعت برداشته شد ، با اشتیاق لیسیدن کلیت دختر را روی میز شروع کرد. آن را روی زمین گذاشتم ، سرم را به شکم فشار دادم و با شروع به تکان خوردن ، به دختر دادم تا تخم هایش را لیس بزند. لعنتی روی میز با سرطان ، روی زمین روی فرش گذاشته شد فیلم سکسب خارجی و از سمت شروع به رسیدن سر به رحم کرد. تقریباً پایین از پایین ، غنیمت ، به پاهای خود بلند شد و با ناله ، شروع به پاک کردن اسپرم از سر روی سینه ها.