آن مرد با عینک نمی دانست با زنان چه باید بکند و به یک خانم بالغ برای درس آموخت. صادقانه به او اعتراف کرد که می خواهد از رابطه جنسی خود بیاموزد. اما هنگامی که دید که پاهای او در حال گسترش است ، شروع به پیچ خوردن کرد و دید که عوضی بدون شورت در مقابل او نشسته است. این خانم سینه های خود را تحمل می کرد ، سینه خود را به او نشان می داد و به او اجازه می داد تا آنها را لمس کند. به پاهایش بلند شد ، یکی را روی عثمانی گذاشت ، کلیتوریس را به او نشان داد و به او اجازه داد سوراخی را با انگشت ببندد تا بداند او کجاست. من او را مجبور کردم لیوان خود را برداشته و به من دستور داد که بیدمشک خود را لیسیدم ، و بعد از الکسیس سکسب اینکه از نزدیک او کلیتوریس را ملاقات کرد ، زانو زد و شروع به مکیدن کرد ، اما به شدت به او هشدار دادم که دهان خود را تمام نکند ، به گونه ای که پیش از این قطعاً بگوید. اما آن مرد کنترل خود را از دست داد و معلم خود را با دهان اسپرم پر کرد.