پزشک به دانشجویی اجازه ورود داد که بلافاصله شروع به شکایت از درد در گلو کرد. اما پزشک از اولین دقایق معاینه او باعث خجالت شد. وی خواست تا پیراهن را با سینه بند جدا کند ، سینه هایش را حس کرد و با استتوسکوپ شروع به گوش دادن به نفس بازی سکسب کرد. من روی نیمکت نشستم ، دستکش های لاستیکی پوشیدم و انگشتانم را در دهان او گذاشتم. به نظر می رسید که تلیسه گلودرد ندارد ، اما مکان دیگری است ، بنابراین او را مجبور کرد تا شورت خود را از بین ببرد. پشتش را چرخاند و به پشت گربه اش نگاه کرد. سوار تختخواب شدم و به من سفارش كردم كه اسكات را انجام دهم ، سپس فشار او را اندازه گرفتم ، دماسنج را در یك نقطه قرار دادم و دمای بدن را فهمیدم. من آن را روی پشت قرار دادم ، سوراخ او را آغشته کردم و گربه او را از طریق یک آینه زنان و زایمان بررسی کردم. لب های اسفنجی ، سپس زبان را گرفت و اجازه لباس داد.