دختر عجله داشت به خانه برود ، واقعاً دوست داشت پوست بکشد ، قبل از ساختمانهای جدید فقط چند صد مترو باقی مانده بود و او فهمید که بیدمشک برای ریخته گری نیاز به توقف فوری دارد. هایف چندین تابلوی برقی را دید و فکر کرد که یک مرد می تواند آنها را از بین ببرد و فقط می تواند امتحان کند. او نزدیکتر فیام سکسب شد ، دامن خود را بلند کرد و پا را روی تکیه گاه پرتاب کرد ، آن را با دست گرفت و با انگشتان دست دوم خود را به حرکت درآورد تا شلوار را به سمت خود بکشاند تا مانع انجام کارهایش نشود. چیز. به پاهایم نگاه کردم و شروع به کنترل جت کردم. تهیه نقشه امکان پذیر نبود ، اما او خوب پیش رفت.