جوجه ای زیبا که از طریق مزرعه به خانه برگشت ، تصمیم گرفت خود را تسکین دهد. اما وقتی شروع به نگاه به اطراف کردم ، ماساژ سکسب چیزی جز این زمینه چیزی در اطراف خود ندیدم. نه بوته ، نه درخت بلکه فقط یک میدان سبز است. اما خبر خوب بود ، روح در اطراف او وجود نداشت ، بنابراین هیچ چیز مانع از لخت شدن او برهنه نشد. او پیراهن خود را بیرون کشید و مشاعره زیبایی را در معرض دید خود قرار داد ، سپس از شلوار جین خلاص شد. و بار دیگر به اطرافش نگاه کرد. من دوباره مطمئن شدم که هیچ کس نیست ، پاهایم را به عرض شانه از هم پهن کرد و شروع کردم به چمن زدن زیر پاهایم ، با تنظیم سرم. بنشین ، او جرات نکرد ، تا الاغش را خرد نکند. او به سرعت با نیاز مقابله کرد و با آسایش لبخند زد.